بقلم: استاد منوچهر
حتما میدونین که هفته گذشته پرویز مشکاتیان نوازنده سنتور که آثای مانند دستان و نوا و نیز بیداد را با همکاری شجریان از خود بجا گذاشته درگذشت.
مشکاتیان هنرمند خوبی بود و با اینکه قوم و خویش درجه یک (داماد شجریان) بود ولی در مقابل کارهای غیر صادقانه او همیشه موضه میگرفت و باهاش مخالفت میکرد.
اما هدفم از نوشتن این مطلب این است که بگم :
واقعا شرم بر شجریان!
شرم بر تو که حتی معنی قوم و خویش رو هم نمیدونی!!
ایشون که همچنان مثل همه سالها مشغول برگزاری کنسرتهای بی ارزش و بی معنی !!! در اروپا هستن حاضر نشدن برای مراسم تشییع جنازه آقای مشکاتیان به ایران برگردن!!
واقعا شرم بر تو باد شجریان!!
ما میدونستیم شما فرصت طلب و دو رو هستین ولی دیگه نمی دونستیم تا این حد بیرحم و بی وجدان تشریف دارین که حاضر نشدین حتی واسه تشییع جنازه هنرمندی که اگه اون نبود شما به این شهرت نصف و نیمه خودتون هم نمیرسیدین کنسرتهای بی معنی و خودنمایانه خودتون رو لغو کنین!!
دیگه نمیدونم به شما چی باید گفت!!
حالا واسه اینکه گند کار بیشتر بالا نیاد ایشون تو یه کنسرتشون فرمودن یه دقیقه سکوت کنین!!!
بابا ایول!!
دمت گرم!!
مردم شما رو تا این اندازه بی رگ و بی غیرت نمی دونستن!!
آقای شجریان یک خواننده فرصت طلب و دوروست که اصلا صداقت ندارد. ایشون در مصاحبه با صدای آمریکا تازه یادشون افتاده که مثلا خانمها اجازه خوندن در ایران ندارن؟؟ واقعا که!! پس این سی سال که استادان واقعی موسیقی ایرانی یعنی امثال ایرج و گلپا و بنان و قوامی و... خوانندگان زنی چون اخوان و پریسا و... قدغن بودن ایشون نمی دونستن؟؟؟ خودشونو به کوری زده بودن یا کری؟؟!! یا جرئتشو نداشتن جیک بزنن!!
چرا یک تنه رفتن تو تلویزیون رژیم و چپ و راست ترانه های انقلابی و بسیجی و اسلامی خوندن؟؟؟ و اون موقع چرا هیچ وقت انتقاد نکردن که چرا اجازه خوندن نه تنها به زنها بلکه به اوازخوانان بزرگ مرد نیز داده نمیشود؟؟؟
کجا بودن این همه مدت؟؟؟ این سی ساله چرا نگفتن خانمها اجازه ندارن پس منم این صدا و سیما رو دوست ندارم؟؟!!
حالا که تقی به توقی خورده و مردم ریختن خیابون بلافاصله ایشون خودشونو انداختن وسط فکر کردن چیزی شده و همین الانه که انقلاب سبز پیروز بشه!!!
یادمه رفته بودیم مراسم تششیع جنازه استاد یاحقی اونجا استاد بزرگ آواز ایران ایرج هم بود. آقای شجریان دورو و فرصت طلب بلافاصله پریدن بالای سکو و بدون اعتنا به پیش کسوت خودشون ایرج شروع کردن به سخنرانی!!! و در واقع از خودشون به به و چه چه گفتن و تعریف!! در صورتی که تعداد اوازهای یاحقی با ایشون به بیست تا اجرا هم نمیرسه!!! در حالیکه با استاد ایرج بیش از 150 اجرای اوازی داشتن!!!
واقعا که!!
اخه پررویی هم تا این حدآقای شجریان؟؟؟
خجالت بکش!!
مردم شعور دارن!!
یادشون نمیره جنابعالی چقدر واسه بسیج و انقلاب و اسلام و حکومت اواز خوندین!!
یادشون نمیره چطور میلیونها پول ملت رو بردین در کنسرتهای اروپایی متعدد خرج کردین!! البته با مجوز وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات همین رژیم!! در حالیکه میلیونها ایرانی گرسنه بودن!
یادشون نمیره جنابعالی با استفاده از نفوذتون پسر خودتون همایون رو به تلویزیون بردین و سپس با پول بیت المال ایشونو که هنوز الفبای اوازو نمیدونه و فوقش یه مقلد تمام عیار از جنابعالیه به تورهای کنسرتهای اروپایی فرستادین!! چرا نمیگین ایشون هم در صدا و سیما نخونن؟؟ مگه پسر یکی یه دونه تون نیستن ایشون؟؟ یا مرغ یه پا داره؟؟؟
یادشون نمیره پروژه بم به نام ایرج بسطامی و احداث باغ بم رو .....
خجالت بکش شما دستت واسه ملت رو شده آقای پررو!!
اخیرا برای چندمین بار طی سالهای پس از پیروزی انقلاب،شاهد صدور نامه سرگشاده و البته کاملا تبلیغاتی و-اگاهانه یا ناآگاهانه ،در یک هماهنگی کاملا آشکار با دشمنان اسلام،نظام و انقلاب- از سوی شجریان خواننده درجه دو رژیم گذشته، خطاب به مدیر عامل وقت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم که طی آن با لحنی از موضع بالا ،خواستار پخش نشدن ترانه هایش از این رسانه عظیم ملی شده است.
البته هر کس اختیار آثار خود را دارد ؛و می تواند اجازه بدهد یا ندهد که اثرش در جایی انتشار بیابد یا نیابد.اما در ارتباط با این عمل محمدرضا شجریان چند ملاحظه ویژه وجود دارد که بد نیست به آنها پرداخته شود.اما پیش از ورود به آنها ،ذکر مقدمه ای کوتاه ،برای روشن تر ساختن آنچه در پی می آید،ضروری است:
آقای شجریان که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،از دهه 1340 همکاری خود را با رادیو تلویزیون ملی رژیم منحط ّپهلوی آغاز کرد ،در آن زمان - به سنت رایج - نام هنری "سیاوش "را برای خود انتخاب کرد و تا پیروزی انقلاب ترانه هایش پیوسته از آن بلندگوی تبلیغاتی انحرافی و غفلت زای رژیم دست نشانده و استبدادی و تا مغز استخوان فاسد پخش می شد.با این همه ،و پس از آن همه سال فعالیت در عرصه موسیقی ،به دلایل مختلف - و از همه مهم تر ،رواج بیمارگونه موسیقیهای تقلیدی غربی - هرگز نتوانست مقبولیت عام یابد و به چهره ای مطرح در این عرصه در سطح جامعه تبدیل شود.
اسقاط رژیم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ،به رهبری امام خمینی و با جانفشانی مردم متدین و ایثارگرمان در بهمن 1357،علاوه بر همه دستاوردهای عظیمش برای کشور ،خدمتی بسیار بزرگ نیز به موسیقی سنتی و ملی ایران کرد. به گونه ای که اگر بگوییم به آن حیاتی دوباره بخشید ،اصلا سخنی به گزاف نگفته ایم.
به دنبال این تحول بنیادین بود که زندگی عده ای از دست اندر کاران فعال این عرصه چه به لحاظ معنوی و چه مادی ، دچار دگرگونی مثبت جدی ای شد.
یکی از اهالی این عرصه که بیشتریهره مثبت مادی و معنوی را از پیروزی انقلاب برد ،شخص محمدرضا شجریان بود.به طوری که همسر نخست او ،در مصاحبه ای ،صریحا به این رونق بزرگ مادی و معنوی رو کرده به زندگی شان در دوران پس از پیروزی انقلاب ،اقرار کرد.با این رو آقای شجریان ،که در تقریبا تمام سالهای فعالیت هنری خود در رژیم منحط پهلوی ،همکار رادیو تلویزیون فاسد آن بود ،و خواه نا خواه در جهت اهداف ضد فرهنگی آن یاری اش می کرد ،در دوران پس از پیروزی انقلاب به جای آن که قدران این نعمت بزرگ -اغلب بلا استحقاق رو کرده به خود و همسنخانش - باشد و در ضمن با همه توان و استعداد در صدد جبران آن سالیان دراز خدمت به رادیو تلویزیون شاهنشاهی برآید،در دورانی با اجرای یکی دو سرود اسلامی خود را به انقلاب چسباند!در این دوران ،او با گرفتن ژست یک هنرمند مستقل ،ترجیح داد با تشکیل یک گروه موسیقی و تاسیس یک شرکت خصوصی هنری برای تکثیر و توزیع نوار وسپس سی دی ترانه ها و کنسرتهایش ،همچنین راه افتادن به دور دنیا و اجرای کنسرت برای ایرانیان مهاجر وساکن غرب - و اغلب مخالف انقلاب و نظام - به فعالیتهای هنری خود ادامه دهد. در شرایطی که اساتید بی همتای آواز یعنی ایرج و گلپا غدقن بودند.اما او به همین نیز اکتفا نکرد .بلکه در برخی بزنگاههای سیاسی که نظام تحت فشار یا هجوم تبلیغاتی سیاسی دشمنان قسم خورده خود بود ،،چند بار شاهد انتشار نامه سرگشاده یا مصاحبه او در جهت مخا لفت با پخش صدایش از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بودیم .که آخرین آنها نامه پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در کشور و ظهور فتنه و توطئه عظیم براندازی طراحی شده توسط استکبار جهانی به رهبری آمریکا و انگلیس و اذنابشن ،از جمله رژیم اشغالگر قدس بود ؛که با شکایت از صدا وسیما نیز همراه ش و همان گونه که انتظار می رفت ،مورد استقبال و استفاده وسیع آمریکا و انگلیس و یارانشان در جهت حمله تبلیغاتی به نظام ما قرار گرفت..
اینک آنچه به اجمال در این باره باید گفت این است که :
1.در رژیم منحط پهلوی -با آن همه جنایات و خیانتها در حق ملت ایران -چه شد که هرگز شاهد انتقاد و اعتراض آقای شجریان به رادیو تلویزیون شاهنشاهی از سوی وی نبودیم که هیچ ،به عکس در تمام آن سالها نامبرده تمام عیار در خدمت آن رسانه فاسد باقی ماند. آقای شجریان برای آن سکوت و بی عملی طولانی تاسفبار خود در آن دوران ذلتبار خفقان و سرکوب وحقارت ملی توسط بیگانگان ،و در مقابل ،این موضگیریهای همسو با عناصر واهداف دشمنان داخلی و خارجی نظام و انقلاب ، چه پاسخ و توجیهی برای ملت بزرگ انقلابی ایران دارد؟2.اگر حق امتیاز استفاده از همین معدود آثار نامبرده ،به صدا وسیما (یا رادیو تلویزیون رژیم گذشته ) واگذار شده است که او اصولا حق اعتراض و اظهار نظر در مورد پخش کردن یا نکردن آنها از صدا وسیما و یا زمان و جایگاه پخش آن در این رسانه را ندارد.(اینکه از صدا وسیما خواسته شده است اگر مدارکی دال بر این واگذاری دارد ارائه کند ،خود به تنهایی می تواند موید آن باشد که ولو به شکل غیر کتبی ،این واگذاری صورت گرفته است.)
3.چرا عده ای از اصحاب رسانه و غیر آنان ، قضیه به این پیش پا افتادگی را این قدر بزرگ می کنند و در حقیقت احساسات و تعلق خاطر شخصی خود را نسبت به این خواننده ، به کل جامعه تسری می دهند و می کوشند چنین القا کنند که با پخش نشدن همین معدود آثار آقای شجریان از صدا وسیما ی جمهوری اسلامی ایران ،گویی فاجعه ای رخ خواهد و نکثی عظیم در ارکان این رسانه عظیم پدید خواهد آمد!حال آنکه اصلا وابدا این گونه نیست.افرادی به مراتب نامدارتر و محبوب تر از این خواننده از این رسانه وبعضا حتی کشور رفته اند یا صدا و سیما راسا از پخش برنامه آنان خودداری کرده است و هیچ اتفاقی نیفتاده است. به عکس ،آن که در این میان ضرر کرده است ،آن هنر پیشگان بوده اند.
در حقیقت صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران ،به آن دلیل که واقعا یک رسانه ملی -آن هم متعلق به یک نظام انقلابی و اسلامی عزتمند همچون نظام ما - است رسانه ای است که همکاری با آن و انتشار اثری از کسی در آن ،مایه افتخار و شرف کسی است که با آن همکاری می کند یا اثرش از طریق آن انتشار می یابد ؛نه بالعکس.حال اگر شخصی هچون اقای شجریان -به هر دلیل - می خواهد خود را از این افتخار و شرافت محروم کند ،دیگران چرا باید بر این امر اصرار ورزند؟!
4.مهارت و توانایی حرفه ای مقوله ای است و جذابیت وجنس صدا و مقبولیت عام یافتن آن مقوله ای دیگر.جنس صدای آقای شجریان ،دست کم برای امثال من -به عنوان یک مخاطب دلی موسیقی؛که البته در این زمینه بی تجربه هم نیست - هرگز جاذبه و برجستگی خاصی نداشته است و ندارد.و تا آنجا که اطلاع دارم ،امثال من هم ،کم نیستند.ضمن آنکه اگر این نیز نمی بود ،برای قاطبه مردم انقلابی متدین ما ،صرف هنر برای هنر و آواز برای آواز ،ارزشی ندارد .بلکه آنان ،به هنری ارج می گذارند که در جهت بسط و تعمیق ارزشهای متعالی اسلامی - انقلابی - انسانی در جامعه باشد. و طبق یک اصل بدیهی ، هنرمندی که شخصا نخواهد هنرش در این سمت و سو مورد استفاده قرار گیرد ،خود و اثرش ،خود به خود از این دایره خارج است.لذا همان به که در مسیری که صاحبش دوست دارد مورد استفاده قرارگیرد.
5.سیاست یک بام و دو هوای تلاش برای پخش صدای فرزند (همایون شجریان ) -که به هر حال فردی نوخاسته در این عرصه است و نیازمند پخش صدایش از رسانه ای پر نفوذ همچون صدا و سیما ،برای شناخته شدن و کسب شهرت در میان توده مردم است - و مخالفت با پخش صدای خود ،که این مراحل را پشت سر گذاشته است ، از سوی این خواننده قدیمی ،بیانگر نگاه ابزاری او به این رسانه است. به عبارت دیگر ،چیزی که در این میان ظاهرا اصلا مطرح نیست ،مردم اند.چنین مردمی چرا باید نسبت به چنین هنرمندی احساس تعلق خاطر کنند ؟بگذار این آقا ،همچنان که در دوران پیش از انقلاب
،چشم بر آن همه جنایتها و خیانتهای آن رژیم منحوس بست و نه تنها کمترین اعتراضی نکرد بلکه تا آخرین روز های عمر آن به همکاری با مهم ترین و موثرترین دستگاه تبلیغاتی اش ادامه داد ،و پس از پیروزی انقلاب نیز ترجیح داد هنرش را بیشتر در خدمت افراد مخالف و معاند یا زاویه دار نسبت به انقلاب قرار دهد ، این چند صباح اندک باقی مانده عمر را نیز در همان مسیر سپری سازد.
رسانه ملی بزرگتر و والاجاه تر از آن است که خود را معطل امثال این آقا کند.به تعبیر آن بزرگ : در هر حال قطار انقلاب ،به حرکت خود ادامه خواهد داد. هر کس از آن پیاده شود ،خود جا خواهد ماند.( که تازه این هم در مورد کسانی است که از ابتدا سوار این قطار بوده اند.نه پیادگانی امثال این آقا !)
منبع: با اصلاح موارد :
نوشته : متسفانه نمیدونم!
حکایت شجریان حکایت غریبی است. طرفدارانش که اکثرا جوانهای 20..30 ساله هستند او را تا حد یک اسطوره بیبدیل بالا بردهاند و انواع و اقسام ستایش ها و القاب را نصیب او کرده و میکنند.چنان هاله تقدسی برای او ساختهاند که هیچکس جرات نکند نزدیک آن شود و به قول معروف بگوید بالای چشم این استاد یگانه زمان ابرویی هم روییده است.جالب اینکه اکثر هواداران جوان او چون فکر میکنند در این هیاهوی موسیقی لسآنجلسی و شیش و هشتی ، موسیقی سنتی را برگزیدند و به راه پیر و مراد و مرشد و طلایهدار آن رفتهاند پس بر بقیه دوستداران موسیقی ارجحیت دارند و دارای پوئن مثبتی هستند.
میتوان گفت صدای شجریان یک سروگردن بالاتر از سراج، مختاباد و ناظری است که تا حدودی نتوانستهاند در قد و قامت شجریان ظاهر شوند.( افتخاری را مستثنی کردم چراکه در برخی گوشههای آوازی انصافا روی دست شجریان میخواند). اما برای من شجریان سرسوزنی شایسته احترام نیست.
شجریان برای من یادآور تملق است. یادآور بودن و ماندنی است که به قیمت فروختن خود انسانی بدست آمده است. یادآور یک دوره تلخ و تاریک است. یادآور زندانیای است که با پشت کردن به عقاید و همفکران و همبندانش آزادی را بدست آورده. یادآور شبپرهای است که در نبود ماه فرصت جولان پیدا کرده.یادآور سودجویی است که بعد از زلزله به مغازهها و ادارات حمله کرده و در آن مصیبت به فکر خود است. یادآور یک افسوس نفرتانگیز است. درباره روابط خانوادگی شجریان نمیخواهم صحبت کنم چرا که اصلا نه به من مربوط است ونه وقت گذاشتن روی آن ارزش دارد. تنها به یک نکته گذرا اشاره میکنم. کسی که در 60 سالگی زنش را با 3 فرزند طلاق میدهد و مانکن 26 ساله ایرانیالاصل فرانسوی را میگیرد و با پسرش باجناق است! هرگز برای من نمیتواند الگو و ایدهآل خوبی باشد.او ممکن است صدای خوبی داشته باشد، خواننده باشد، مشهور باشد،حرفهای باشد، اما الگو؟ هرگز!
نمیتوانم چهچههای رعدآسای گلپا و ایرج را فراموش کنم. نمیتوانم طنین صدای محمودی خوانساری را به یاد نیاورم. نمیتوانم قدرت اعجاب انگیز بهاری در زدن کمانچه را با کسی مقایسه کنم. نمیتوانم چشمهایم را به روی اعجاز انگشتهای حسین تهرانی که بر روی ضرب میخرامیدند و زیباترین نغمهها را به ارمغان میآوردند ببندم. از من نخواهید که شکوه صدای ادیب را با خواننده دیگری مقایسه کنم.نخواهید که سوز صدای تاج اصفهانی را با امثال صدای این خوانندههای کم ظرفیت یکی بگیرم. ویلن اسدالله ملک مگر تکرار شدنی است؟ مگر میشود عظمت نوای مرضیه را ندید گرفت؟ مگر میشود آوازهای عبدالعلی وزیری را فراموش کرد؟ مگر میشود نی حسن کسایی را به خاطر نسپارد؟ صدای جاودان بنان را … زمزمه سوزناک حسین قوامی را ..ترنم دلنواز دلکش را …صدای کوبنده امینالله رشیدی را… تک مضرابهای استثنایی فرامرز پایور را… نفس مسیحایی قمرالملوک وزیری را… این نسل پرافتخار را مگر میشود از یادها برد؟ این ستارههای پرفروغ را که به موسیقی ایران عزت بخشیدند و مایه اعتبار ایران و ایرانیاند کجا با شجریان و شجریانها قابل مقایسهاند؟ اینها که غیر از قهرمان بودن پهلواناند. تاریخ موسیقی ایران مزین به حماسهآفرینی این تک ستارگان است. نمیدانم نامهها و نوشتههای شجریان را دیدهاید یا نه. اخیرا یک” خاک پای ملت ایران ” به زیر آنها اضافه شده. از آن فروتنیهای ریاکارانه که خاص هر خودخواهی است. کسی پاسخ بگوید. سوسن کوری که به خرج خود پول ساختن بیمارستانی را تقبل کرد بیآنکه از آن دم زند ( و در آخر عمر از بیپولی و در فقر کامل مرد) خاک پای ملت ایران است یا استاد استادان شجریان که وقتی میخواهد باغ ملی هنر را در بم بسازد آدم و عالم را خبر میکند و همه جا جار میزند؟ خاک پای ملت ایران کیست؟ قمر الملوک وزیری که وقتی کنسرتش تمام میشود تمام عواید آن را بدون هیچ چشمداشتی به نیازمندان میدهد یا استاد استادان شجریان که دائما ادعا دارد که کوچک مردم ایران است و وقتی کنسرت برگزار میکند قیمت بلیتهایش طوری است که فقط بخش مرفه جامعه توان پرداخت آنرا دارد ؟ کدام را خاک پای ملت ایران میدانید؟ مهوش خواننده لاله زار را که وقتی فوت کرد تازه فهمیدند که همه پولهایش را در راه خیر داده است و دهها فرزند یتیم را تقبل کرده است یا استاد استادان شجریان را که با آن همه بوق و کرناهایش در مورد باغ ملی هنر بم ، وقتی کنسرتش را برگزار میکند( آن هم با کلی منت گذاشتن روی سر ایرانیها. مصاحبهاش را با صدای آلمان بخوانید.”خواهش کردند. آمدم!”) در نهایت گستاخی اعلام میکند که پول این کنسرت به این باغ اختصاص داده نمیشود چون بسیار ناچیز است. بله. 300 میلیون واقعا بسیار ناچیز است.
انقلاب که شد همه بزرگان موسیقی ایران قلع و قمع شدند. آتشی که روشن شده بود لاجرم باید خشک و تر را باهم میسوزاند. برداشت فقهی زشت و غلط روحانیون غالب باعث شد تا قلم قرمز بر روی نام موسیقی کشیده شود. ارکستر بزرگ رادیو منحل شد. محمودی خوانساری در گوشه خانهاش پوسید. گلپا با آن حنجرهی طلاییاش مُهر خاموشی بر لبان زد. مرضیه ممنوع الصدا شد.حسین قوامی به گوشه خانهاش رانده شد تا در خلوت بمیرد. بنان و امینالله رشیدی و ایرج وکسایی و ملک و بهاری وضرابی و دهها خواننده و نوازنده بزرگ موسیقی ما درو شدند .حکمهای “درباری” و “شاهنشاهی” و “مفسد فیالارض” و “مبتذل” یکی یکی برای آنها صادر شد. موسیقی ایران یکشبه نیست و نابود گردید. در این تاراج وحشیانه حیثیت و اعتبار موسیقی ایران غارت شد و آنچه ماند ویرانهای بزرگ بود. در زمانی که تمام بزرگان موسیقی ایران یکی پس از دیگری در کنج خانهشان دق میکردند یا جان کندن پردردشان را با یاد گذشته تسکین میدادند سر و کله فردی پیدا شد که 10 سال تمام رادیو و تلویزیون دولتی ایران را در قبضه و انحصار خود درآورد. محمد رضا شجریان(که قبل از انقلاب با نام مستعار سیاوش میخواند)، این خاک پای ملت، در اوج دوران اختناق و وحشت موسیقی در کمال ناباوری از سال 60 تا 70در همه محافل رادیو و تلویزیونی حضور داشت. او نه تنها به احترام اساتیدش سکوت نکرد، که میدان بیرقیب را بهترین فرصت برای تاخت و تاز دید. آهنگهای او به کرات و بارها و بارها پخش میشد و کسی هم که متعرض او نمیگشت، هیچ، انواع القاب و اوصاف از “پدر موسیقی سنتی ” و ” افتخار اهل هنر” تا “اعتبار موسیقی ایران” و ” استاد استادان” نصیب او گشت. چه رازی درمیان بود؟ چطور شد که وقتی اساتید موسیقی ایران همه در گوشهی خانهشان پرپر میشدند ایشان به یکباره شمع محفل گشت و محبوب دولت؟ این آقای خاک پا پس از ده سال که در نبود بزرگان موسیقی ایران خوب تازاند و جولان داد ، ناگهان چه شد که با آن نامهی معروف که در روزنامه سلام و در اوایل دهه 70 منتشر شد ، تغییر موضع داد و با یک چرخش عجیب و تامل برانگیز پس از ده سال سوگلی بودن ، رادیو و تلویزیون را تحریم کرد؟ قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را؟ آن ده سال را باور کنیم یا این ده سال را؟ آن ده سال تملق و چاپلوسی را باور کنیم یا این ده سال خودبزرگ بینی و تواضعهای ریاکانه را!؟ آن ده سال حضور بیوقفه در رادیو و تلویزیون را باور کنیم یا این ده سال ناله و زاری از نداشتن محل کنسرت را؟ آن ده سال پول پارو کردن را باور کنیم یا این ده سال کلاس عجز و شکایت و بلیطهای بیستهزار تومانی را؟ آن 20 سال “برای مردم خواندن” را قبول کنیم یا آن 300 میلیون پول چند شب کنسرت را؟ کاست “فریاد” را باور کنیم یا موقعیت ایشان را در اوایل دهه 60؟
شجریان برای تشییع تابوت موسیقی سنتی ایران بیشک مناسبترین فرد بود و از عجایب روزگار ماست که این تشییع کننده اکنون میراثدار و میراثخوار موسیقی سنتی ایران شده است.چهره او برای من همواره این شعر را به خاطر آورده است:
ماه درخشنده چو پنهان شود
شبپره بازیگر میدان شود!
نوروز سال ۱۳۸۸ بر همه دوستداران صدای اساتید ایرج و گلپا مبارک باد
آرزو میکنیم در سال جدید رادیو تلویزیون از دست طرفداران شجریان که سی سال گوش ملت رو آزار دادن خارج بشه و دوباره به اساتید واقعی یعنی گلپا و ایرج برگرده.
دعا میکنیم طرفداران شجریان کمی صاحب عقل بشن و فرق موسیقی اصیل رو با موسیقی نوحه ای آقای شجریان و شاگردانش بدونن.
دعا میکنیم خدا عمر ایرج و گلپا رو طولانی کنه.